دوست دارم بسوزم
دوست دارم شمع باشم، در دل شبها بسوزم... روشنی بخشم میان جمع و خود تنها بسوزم
شمع باشم، اشک بر خاکستر پروانه ریزم... یا سمندر گردم و در شعله بی پروا بسوزم
لاله ای تنها شوم در دامن صحرا برویم... کوه آتشی گردم و در حسرت دریا بسوزم
ماه گردم و در شب سیه روزان بسوزم...شعله آهی شوم، خود را سر تا پا بسوزم
اشک شبنم باشم و بر گونه گلها بلغزم... برق لبخندی شوم، در غنچه لبها بسوزم
یا ز همت پر بسایم بر سر یا همچون انغام... یا بسوزم آنقدر با آتش دل تا بسوزم
تقدیم به کسی که چه آسون من را سوزاند...
نظرات شما عزیزان: